فصل چهاردهم تقسيم قوه محركه و اثبات محرك اول ( 2 )
تصوير امور غير متناهيه باطل :
رسيديم به بيان برهان اثبات محرك عقلی و به تعبيری محرك اول و به
تعبير ديگر اثبات ماوراءالطبيعه از طريق حركت . برای اثبات محرك غير
متحرك به مقدماتی نيازمنديم كه يكی از آنها امتناع تسلسل علل غير
متناهيه است . اين بحث امور غيرمتناهی از بحثهائی است كه خيلی مورد
اشتباه و مناقشه واقع میشود .
آيا در فلسفه وجود امور غيرمتناهی محال است و اشياء بايد متناهی باشند
؟ جواب اين است كه خير . صرف وجود ، اقتضای تناهی ندارد و هيچ دليلی
بر امتناع وجود اشياء غيرمتناهی وجود ندارد و بلكه برعكس بر امكان و
وقوع آن دليل و برهان می توان اقامه كرد .
آيا اگر امور غيرمتناهی ، مترتب باشد چطور ؟ يعنی هم غيرمتناهی باشند
و هم دارای ترتيب و تقدم و تأخر باشند و مانند نفوس غيرمتناهيه كه هيچ
ترتيب و تقدم و تأخری ميان آنها نيست ، نباشند . در صورتی كه غيرمتناهی
مترتب باشد ، خواه ترتيب حسی و خواه ترتيب عقلی مثل دانه های زنجير كه
يكی قبل و ديگری بعد است و يا مثل علت و معلول ها كه يكی بر ديگری تقدم
دارد و يا مانند اجسام كه خواه ناخواه ميان آنها ترتيبی است ، در اين
صورت آيا امور غيرمتناهی محال است ؟ در اينجا نيز جواب منفی است .
حكما معتقدند صرف ترتب نيز موجب امتناع غيرمتناهی نمی شود و هيچ دليلی
بر امتناع امور غيرمتناهی مترتب وجود ندارد .
آيا اگر اين امور علاوه بر غيرمتناهی بودن و علاوه بر مترتب بودن ،
اجتماع در وجود داشته باشند يعنی همزمان باشند ، چطور ؟ جواب اين است
كه چنين امری محال است . يعنی آن غيرمتناهی محال ، وجود امور غيرمتناهيه
مترتبه همزمان میباشد . اگر همزمان نباشد مثل تخم مرغ و مرغ و تخم مرغ و
مرغ الی غيرالنهايه ، چون در يك زمان اجتماع ندارند ، محال نيست ، اگر
چه ميان امور رابطه عليت هم نباشد . به همين دليل است كه فلاسفه ابعاد
عالم را متناهی میدانند چون میگويند لازمه نامتناهی بودن ابعاد عالم ،
وجود امور مترتبه غيرمتناهيه مجتمعه در زمان واحد است ( 1 ) .
حاصل كلام اينكه وجود امور مترتبه غيرمتناهيه مجتمعه در زمان واحد محال
است . يكی از اقسام اين امور مترتبه ، علل و معلولها هستند كه اجتماع
آنها بطور غيرمتناهی در زمان واحد محال است .
قيد " مجتمعه در زمان واحد " قيد بسيار لازم و نكته مهمی است . زيرا
دو نوع علت و معلول داريم . يك نوع كه به تسامح علت و معلول ناميده
میشوند و فلاسفه به آنها معدات و گاهی هم علل معده میگويند ، همه علل
طبيعی از اين قبيل است به آنها علل اعدادی میگويند نه علل ايجابی . مثل
گندم كه از گندم به وجود میآيد و يا تخم مرغی كه از مرغ به وجود میآيد و
همچنين پدران و مادران علت اعدادی برای فرزندان خود هستند . در علل
اعدادی همزمانی علت با معلول ضرورت ندارد ، ممكن است زمانهايشان متصل
باشد ولی ضرورت ندارد مجتمع
باشند علل و معلولات معده مترتبه میتوانند غيرمتناهی باشند زيرا اجتماع
در زمان واحد ندارند . وليكن نوع ديگر از علت و معلول وجود دارد كه علل
و معلولات ايجابی و ايجادی ناميده میشوند و نمی توانند از يكديگر منفك
باشند ، علل ايجابی ضرورتا با معلولشان هم زمان هستند .
از جمله علل وجود دهنده علل محركه است وليكن فلاسفه غربی نظرشان از
محرك چيزی است كه جزء علل اعدادی به حساب میآيد و اساسا وقتی از علت
سخن میگويند فقط معدات را در نظر میگيرند به همين دليل فكر كرده اند
برهان امتناع تسلسل در علل معده نيز صادق است لذا دچار اشكال شده اند .
در باب علت محركه هم چون كارشان را با طبيعت شروع كرده اند ، محرك را
آن چيزی میپندارند كه از خارج به شیء حركت میدهد ، مثل ضربه ای كه دست
انسان به توپ وارد میكند و حركت را از خارج بر آن عارض میكند . در
حاليكه فلاسفه اسلامی معتقدند كه قوه محرك هميشه در درون شیء محرك است (
مگر در حركات قسری و جبری مثل حركت اتومبيل كه آنجا حكم ديگری دارد ) .
مثلا در مورد ضربه به توپ معتقدند در حقيقت ، ضربه ، نيروی محرك نيست
بلكه نيروی محركه در درون خود توپ است و ضربه دست كارش اين است كه
قوه محركه درون توپ را وادار كند تا توپ را به حركت درآورد ، نظير
دستوری كه به كسی می دهيم و او را وادار به حركت میكنيم . در اينجا نقش
ما اين نيست كه بدن او را به حركت آورده باشيم بلكه نيروی بدن خودش ،
او را حركت میدهد ، نقش ما بكار انداختن نيروی محركه درون اوست . اين
را در همه حركات ذاتی ( غير عرضی و مجازی ) جاری و ساری میدانند و
میگويند هر متحرك طبيعی نيازمند به محركی است كه همراه آن باشد و از آن
جدا نشود .
بنابراين همانطور كه در فصل دوازدهم گفته شد هر حركتی نيازمند به محركی
غير از خودش است و از طرفی اين محرك بايد همراه متحرك خودش باشد و
بلكه به دليلی كه در فصل بعد گفته خواهد شد محرك خارج از وجود خود
متحرك نيست و از طرف ديگر به دليل " علة المتغير متغير " ، هر محرك
طبيعی
خودش نيز متحرك است و نيازمند محركی است غير از خودش . اكنون با
توجه به اين نكات اگر متحركی كه داريم علت و محرك غير طبيعی داشته
باشد در اين صورت مطلوب حاصل است و محرك عقلی يا محرك غير متحرك
اثبات شده است و به هدف اين فصل كه " فی اثبات محرك عقلی " است
نايل آمده ايم . اما اگر علت و محرك متحرك مورد نظر ، طبيعی باشد
بالضروره خود آن محرك ، متحرك است و اگر محرك اين محرك نيز طبيعی
باشد محرك اخير نيز متحرك و همچنين است الی مالا نهايةله . در اين فرض
تسلسل علل لازم میآيد و همانطور كه در باب علت و معلول " اسفار " آمده
تسلسل علل به دوازده دليل باطل و محال است . يكی از آن براهين برهان وسط
و طرف است كه در آنجا به تفصيل بيان شده و در اين فصل به نحو اشاره
آمده است . اين برهان از ارسطو به ارث رسيده ولی با بيان بوعلی جامع و
كامل شده است .
برهان وسط و طرف در ابطال تسلسل
برای تفهيم مطلب ابتدا سلسله ای متناهی را در نظر میگيريم و بعد مطلب
را در مورد سلسله نامتناهی بيان میكنيم .
متحركی را فرض كنيم كه دارای محركی است كه خود اين محرك نيز متحرك
هم هست . حال اگر محركی داشته باشيم كه متحرك نباشد در اين حالت در
يك طرف متحركی داريم كه محرك نيست و در طرف ديگر محركی داريم كه
متحرك نيست و در وسط محركی كه متحرك نيز هست قرار دارد . پس دو طرف
و يك وسط داريم . حال اگر محرك متحرك دو تا باشد ، وسط نيز دو تا است
و در صورت سه يا چهار و يا بيشتر بودن محرك متحرك وسط نيز دو يا سه يا
چهار و يا بيشتر خواهد بود . خلاصه هر تعدادی كه سلسله مشتمل برآن باشد به
استثناء دو طرف ، بقيه وسط هستند كه محرك متحرك هستند و كثرت وسطها
حكم آنها را تغيير نمی دهد ، و يك وسط يا بيشتر هيچگونه تفاوتی ندارد ،
محركيت وسط بر محركيت قبلی اش توقف دارد و محركيت آن متأخر از
متحركيتش
است يعنی اين وسط " لايتحرك مابعده الا اذا حركه مافوقه " .
در مقام مثال شبيه چرخهای ساعت است كه همه با هم میچرخند و متأخر
متوقف بر متقدم است تا ميرسد به مبدأ نيرو كه فنر باشد و حركت چرخهای
بعدی متوقف بر محركيت چرخهای قبلی است ( البته منظور قبليت و بعديت
رتبی است ) . پس وسطها محركيتشان متوقف بر محركيت قبلشان است . اگر
عدد وسطها زياد بشود همه يك واحد " وسط " را تشكيل میدهند كه همان
خصلت را دارند كه بعدی خود را حركت نمی دهند مگر اينكه از قبلی حركت
پذيرفته باشند و اگر ميلياردها واسطه در ميان باشد همه حكم وسط واحد را
دارند و متوقف بر تحرك قبلشان هستند .
اگر به جای ميلياردها وسط ، غيرمتناهی وسط وجود داشته باشد ، يعنی طرفی
نداشته باشد كه يحرك ولايتحرك ، معنايش اين است كه همه واسطه ها از
محركيت بيافتند . چون واسطه ها اين خصلت را دارند كه : " حركت نمی
دهند مگر اينكه حركت از مافوق خود بپذيرند " ، و در حالت غيرمتناهی
بودن وسط ها ديگر مافوقی وجود ندارد و همه بطور متناهی وسط هستند . و در
اين حالت كه همه از محركيت بيافتند متحرك اخير [ متحركی كه در يك
طرف فرض كرديم و وجودش مشهود است ] نبايد حركت كند در حاليكه اين
خلاف فرض است . پس محال است سلسله متحركات در طبيعت غيرمتناهی باشد
.
البته متحركات هم زمان نه متحركاتی كه در زمانهای مختلفند ، آن محل
بحث نيست چون آن حقيقتا محرك و علت حركت نيست بلكه معد است . يعنی
اگر حركتی مثل حركت برگ درخت را از جنبه طبيعی نگاه كنيم میگوئيم علت
اين حركت وزش باد است و علت وزش باد تغيير درجه حرارت و . . . ،
اما فيلسوف قبول ندارد كه اينها علت هستند ، از نظر فلسفه معدات هستند
و علت محرك ، يك نيروئی در درون خود برگ است و همين علل فلسفی است
كه عدم تناهی آنها محال است يعنی محال است اين متحركها به محركی كه
غيرمتحرك باشد منتهی نگردد كه نامش محرك عقلی يا محرك اول است